کمتر کسی ممکن است این جمله که در دوران کرونا مدارس تعطیل شد را نشنیده باشد امروز قصد دارم گوشه ای از پشت صحنه های کلاس درس خود را بعنوان معلم بنویسم و قضاوت را به مخاطبان واگذار نمایم.
قبل کلاس درس:
با اتمام کلاسهای درس امروز ، در حالی که چشمانم به شدت درد می کند ، برنامه فردا را جلوی خود گذاشته ام یک کلاس باید ویس تدریس آماده کنم، کلاس دیگر آزمون دارد ،سوالات آزمون را باید آماده و یا بنویسم، کلاس دیگر تکالیف و ویس ها را با بایستی بازخورد دهم و ثبت نمایم. کلاس دیگر گفتگوی زنده و رفع اشکال تقریبا با اتمام اماده سازی فردا ساعت 6 یا 7 یعدازظهر است و من خوشحال از این که در این میان میان وعده ای برا مادر گذاشته و دارو اورا خورانده ام. بایستی خرید روزانه و شام و ناهار فردا را آماده نمایم .
هنگام کلاس:
کمی پاورچین به سمت لپ تاپم می روم مادر پیرم به سختی به خواب رفته وارد کلاس می شوم سلام و احوالپرسی و دادن برنامه ساعت کلاس سوالات پرسش درس را می نویسم تا آنها یا با ویس و یا متن جواب دهند و تعدادی هم ناظر در کنار من به بقیه بازخورد می دهند و نمرات را در دفترم ثبت می نمایم . ویس تدریس خودم را می گذارم تا آنها کتاب باز گوش کنند و بعد انچه را برداشت نموده اند را بنویسند . مادرم با واکر به هال می آید با سرعت مانند موشک صبحانه اش را آماده می کنم و برایش می گذارم و به کلاس بر می گردم اما فرصت نگاه کردن به چهره اش و سخن گفتن با او را ندارم . زیر چشمی از کلاس نگاهش می کنم دارویش را بخورد و فراموش نکند . موقع اتمام کلاس باید تمام خواسم باشد برنامه جلسه بعد را به کلاس بدهم و ثبت نمایم تا مشکلی پیش نیاید. داستان حین چت و گفتگو و رفع اشکال دانش اموزان شروع می شود. در حالی که دانش اموزان شدیدا مشتاق گفتگو در کلاس مجازی هستند اما تمام بدنم در حالت آماده باش است که مادرم تحملش از دست نرود. از اتاق صدایش را می شنوم سرم درد گرفت تمام نشد؟ با سرعت سمتش می روم می گویم الان تمام می شود و برات غذا می آورم . بین کلاس غذای او را آماده و به کلاس ساعت چهارم برمی گردم . مانند رباتی شده ام که طبق برنامه باید کار کند. آیا براستی مدارس در دوران کرونا تعظیل بودند؟
نویسنده : فاطمه امامقلی وند
دیدگاهتان را بنویسید