هوش هیجانی

هوش هیجانی بسیاری از توانایی‌های مهمی که در نحوه عملکرد ما در زندگی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند را در برمی‌گیرد خودآگاهی و کنترل، تکانش گرایی، پایداری اشتیاق و انگیزش همدلی و مهارت‌های اجتماعی از عواملی هستند که جنبه دیگری از هوشمندی را شامل می‌شوند.

طی سال‌ها، محققان به گونه حیرت‌انگیزی جایگاه احساسات را در زندگی ذهنی بشر مورد بی‌اعتنایی قرار داده بودند. در چنین خلأیی بود که علم این توانایی را پیدا کرد که باقدرت درباره سؤال‌های ضروری گیج‌کننده‌ای که به نامعقول‌ترین وضعیت روان مربوط می‌شوند، صحبت کند.

عاملی که باعث کارکردهای متفاوت در افراد می‌شود. تفاوت در توانایی‌های نهفته است که هوش هیجانی نامیده می‌شود و شامل خویشتن‌داری، شوق‌وذوق، پایداری و توانایی انگیزاندن خود هستند و این مهارت‌ها را می‌توان به کودکان آموخت و برای آن‌ها فرصت‌های بهتری فراهم نمود تا هوش بالقوه‌ای را که قریحه ژنتیک به آنان اعطا کرده به کار بیندازند. شواهد فزاینده‌ای وجود دارند که نشان می‌دهند مواضع اخلاقی پایه در زندگی، از قابلیت‌های هیجانی اساسی نشأت می‌گیرند. برای مثال تکانه، عامل تمام هیجان‌ها است و می‌توان عنوان نمود که هسته تمام تکانه‌ها، احساسی است که برای آنکه خود را به‌صورت عمل تجلی سازد به جنبش می‌افتد. کسانی که به‌راحتی دست‌خوش تکانه‌ها می‌شوند؛ یعنی افرادی که فاقد حس خویشتن‌داری هستند- از نقص اخلاقی رنج می‌برند زیرا توانایی کنترل تکانه، مبنای اراده و شخصیت است؛ یعنی ریشه نوع‌دوستی، همدلی است. به عبارت ساده‌تر، توانایی دریافتن هیجان‌های دیگران، بدون درک نیاز یا ناامیدی دیگران، ممکن نیست

هیجان‌ها در اصل تکانه‌هایی برای عمل کردن هستند، برنامه‌هایی فوری برای حفظ زندگی که تکامل در وجود ما به‌تدریج به ودیعه گذارده است.

در مجموعه هیجان‌های ما، هر احساس نقش یگانه‌ای ایفا می‌کند که به‌واسطه‌ی نشانه‌های زیست‌شناختی مجزا مشخص می‌گردد. با ابداع روش‌های جدید بررسی دقیق بدن و مغز، محققان دراین‌باره که هر هیجان چگونه بدن را برای نوعی پاسخ کاملاً متفاوت آماده می‌کند. روزبه‌روز جزئیات بیشتری کشف می‌کنند

وجود هیجان برای عاقلانه فکر کردن مهم است در رابطه میان احساسات و فکر، جنبه هیجانی، تصمیم‌های لحظه‌به‌لحظه ما را هدایت می‌کند و به صورتی تنگاتنگ یا ذهن خردگرا به کار مشغول می‌شود و فکر را توانا- یا ناتوان- می‌سازد به همین ترتیب، مغز متفکر نیز پررنگ‌تر شده و مغز هیجانی هجومش را آغاز می‌کند.

به یک معنا می‌توان گفت که ما دو مغز، دو فکر و دو نوع هوش متفاوت داریم. هوش عقلانی و هوش هیجانی، آنچه را در زندگی انجام می‌دهیم هردوی آن‌ها تعیین می‌کنند. فقط هوشبهر مطرح نیست بلکه هوش هیجانی نیز حائز اهمیت است. درواقع هوش نمی‌تواند بدون هوش هیجانی به بهترین وضع کار کند. علی‌القاعده این‌که سیستم لیمبیک  و قشر تازه مخ و نیز بادامه مغز  و قشر پیش پیشانی مکمل هم می‌باشند. به این معناست که هرکدام از آن‌ها در زندگی فکری ما، همکاری کامل دارند وقتی این همکاران به‌خوبی کنش متقابل داشته باشند، هوش هیجانی- و نیز قوای عقلانی- پدیدار می‌شوند

مجموعه مهمی از این خصوصیات یعنی توانایی مانند اینکه فرد بتواند انگیزه خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکانش های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشه‌دار سازد با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد هوش هیجانی می‌باشد.

هوشبهر و هوش هیجانی به درجات مختلف در وجود همه ما درهم‌آمیخته شده‌اند اما این تصاویر اغراق‌آمیز نسبت به این مسئله که هرکدام از این ابعاد به‌طور مستقل چه چیزی را به خصوصیات شخص می‌افزاید، دید سازنده‌ای به دست می‌دهند این تصاویر برحسب آنکه فرد تا چه حد دارای هر دو جنبه هوش

     شناختی و هیجانی باشد درهم می‌آمیزند، اما در میان این دو بعد، آنچه بیشتر کیفیاتی را که ما را به یک انسان کامل تبدیل می‌کند به وجود ما می‌افزاید هوش هیجانی است   

هوش هیجانی به‌عنوان پیش‌بینی کننده رفتارهای بعدی 

در خصوص این‌که هوش هیجانی واقعاً چه چیزی را پیش‌بینی می‌کند هنوز ابهام وجود دارد. بااین‌حال، بعضی یافته‌های مقدماتی مطرح می‌کنند که هوش هیجانی بالاتر با نتایج و پیامدهای مثبت از قبیل گرمی و محبت والدین، دلبستگی ایمن، همکاری مثبت، روابط خانوادگی بیشتر و بالاخره با رفتارهای موردقبول اجتماع ارتباط پیدا می‌کند

درحالی‌که هوش هیجانی پایین با رفتارهای خود تخریبی (خودویرانگری ـ خودکشی) ازجمله رفتارهای انحرافی و انحرافات اجتماعی و نیز سطوح بالاتری از مصرف سیگار و الکل مرتبط می‌شود. در حقیقت، هوش هیجانی به‌طور منفی با شرایط زندگی زیان‌‌آور همبستگی خواهد داشت (براکت  و همکاران،2003. به نقل از: اصغری؛1393 ).

هوش هیجانی و تفاوت بین دو جنس

براکت و همکارانش (2003) در تحقیقی تحت عنوان هوش هیجانی و ارتباطش با رفتار روزمره بدین نتیجه رسیدند که:

 «نمرات زنان در هوش هیجانی به‌طور معناداری بالاتر از نمرات مردان بود ولی بااین‌وجود، هوش هیجانی ملاک زندگی پیش‌بینی کننده تری برای مردان در مقایسه با زنان بود».

در واقع هوش هیجانی پایین‌تر در مردان مانع از درک صحیح هیجانات و نیز مانع از استفاده هیجان جهت تسهیل تفکر می‌شود و با افزایش مصرف الکل و دارو و رفتارهای انحرافی و روابط ضعیف با دوستان نیز همبستگی پیدا می‌کند. (براکت و همکارانش 2003، به نقل از: اصغری؛1393).

اهمیت و فایده هوش هیجانی

زندگی بدون شور و احساسات، به زمین بایر سنگینی می‌ماند که سرشار از بی‌حاصلی است و از غنای زندگی بریده و مجزا شده است؛ اما ازنظر ارسطو آنی که مطلوب است، احساس مناسب است؛ یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد. هرگاه احساس‌ها به‌شدت فرونشانده شوند، کسالت و فاصله ایجاد می‌کنند و هرگاه از کنترل خارج شوند؛ یعنی شدید و دیرپا باشند، مرضی می‌شوند.

شواهد بسیاری ثابت می‌کنند افرادی که مهارت هیجانی دارند در هر حیطه‌ای از زندگی ممتازند؛ خواه در روابط عاطفی و صمیمانه، خواه در فهم قواعد ناگفته‌ای که در خط‌مشی سازمانی به پیشرفت می‌انجامد و چه در آموزش، تربیت فرزند و مسائل خانواده و چه در بخش سلامت روان و شخصیت.

نویسنده : سرکار خانم سیما مستعلی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *