اغلب یک سؤال مهم در ذهن ایجاد میشود با این روالی که گفته شد ما مرتب باید حواسمان به افکارمان باشد و این کار سختی است. در حال عادی ما همچنان که در حال فکر کردن هستیم به کارهایمان می رسیم، مثلاً با دیگران صحبت می کنیم، رانندگی میکنیم و غذا می خوریم و توجهی به افکارمان نداریم اما با این روال ما مرتب باید به افکارمان نگاه کنیم و این کار مستلزم صرف وقت و تلاش است و گاهی این روند خسته کننده می شود. آیا این کار مفید و عملی است؟ فکر میکنید کدام نوع تفکر این سؤال را ایجاد میکند؟ پاسخ این است ما قرار است مهارت جدیدی را یاد بگیریم و یادگیری مهارت جدید مستلزم طی مراحل زیر است:
1- ناشایستگی ناهوشیار
2- ناشایستگی هوشیار
3- شایستگی هوشیار
4- شایستگی ناهوشیار
فرض کنید قرار است دوچرخه سواری یاد بگیریم. قبل از این که تصمیم به یادگرفتن دوچرخه سواری بگیریم در مرحله ی ناشایستگی ناهوشیار قرار داشتیم یعنی مهارت دوچرخه سواری را نداشتیم (ناشایستگی ولی متوجه هم نبودیم که این مهارت را لازم داریم و برایمان این مسأله مهم نبود ناهوشیار)، تا این که با دیدن افراد مشابهی که دوچرخه سواری می کنند و از آن لذت یا نفع می برند به این فکر رسیدیم که من دوچرخه سواری بلد نیستم در حالی که دوست دارم بتوانم دوچرخه سواری کنم (ناشایستگی هوشیار). مرحله ی ناشایستگی هوشیار مرحله ی ایجاد انگیزه» برای هر حرکتی است سپس ما شروع به تمرین دوچرخه سواری میکنیم همه ی ما تجربه کرده ایم که در ابتدای یادگیری این مهارت لازم است تمام حواسمان به دوچرخه سواری باشد.
نمی توانیم همزمان با دوچرخه سواری چیزی بخوریم یا سوت بزنیم! ضروری است که روی هر قطعه ای از کار مثل رکاب زدن حفظ تعادل ترمز گرفتن و غیره تمرکز کنیم یعنی دوچرخه سواری کاری است که نیاز به صرف وقت و انرژی دارد شایستگی هوشیار). اما این وضع تا ابد ادامه پیدا نمی کند پس از مدتی که بستگی به تلاش و البته استعداد ما در هر زمینه دارد مهارت پیدا میکنیم که بدون تمرکز کار مورد علاقه مان را انجام دهیم دوچرخه سواری میکنیم در حالی که به مغازه ها نگاه میکنیم آواز میخوانیم به چیز دیگری فکر میکنیم …. این مرحله را شایستگی ناهوشیار می نامیم نظیر این مثال در سایر جاها نیز صدق می.کند از مهارتهای پایه مثل راه رفتن حرف زدن و غذا خوردن گرفته تا مهارت های پیچیده ای مثل نوشتن رانندگی و شنا مهارت مدیریت تفکر نیز مهارتی است که با وضع مشابه ایجاد میشود بنابراین از تمرکز تلاش و صرف وقتی که در ابتدای کار پیش می آید نترسید و ادامه دهید! زمانی به راحتی مدیر افکارتان خواهید بود.
مقالات دیگر مرتبط با این مقاله را می توانید از لینک زیر مطالعه بفرمایید:
از دوستانتان راجع به مسائل مختلف نظر بپرسید و درحالی ک که آن ها پاسخ میدهند دقت کنید که چقدر از افکارشان،سفید، سیاه سبز، قرمز یا زرد است و آیا تفکر آبی آنها درستکارمیکند یا نه؟ ممکن است بتوانید افراد را برحسب افکار طبقه بندی کنید؛ در بعضی افراد غلبه با تفکر قرمز است افراد هیجانی تر)؛ در برخی غلبه با تفکر سیاه است افراد موشکاف و شکاک)؛ در برخی غلبه با تفکر زرد است (آرمان خواه ها) و در برخی افکار سبز فراوان است (خلاق ترها). ببینید هر دسته از افراد در چه اموری موفق هستند.در طول روز به افکار قرمز خود حساس باشید. می توانید با یک دستگاه شمارنده دستی ذکر شمار هرگاه که سر و کله ی افکار قرمز پیدا شد آنها را بشمارید. اگر فردی احساساتی و هیجانی باشید شاید در روز دهها بار مجبور شوید دکمه ی ذکر شمار را فشار دهید ممکن است بتوانید بادقت به افکار ،قرمزتان حالت هیجانی غالب خود را تشخیص دهید. هیجانات غالب شما از کدام نوع اند؟ ترس؟ خشم؟ نفرت؟شهوت؟ حسادت؟این چنین خود را بهتر خواهید شناخت «از آشنایی با شما خوشوقتم!»
نویسنده: دکتر مه آسا رسولی
دیدگاهتان را بنویسید